بررسي ابعاد مختلف تغييرات جمعيتي(2)
اشاره: تغييرات جمعيتي در جامعه ايران از جمله مباحثي است که توجه دلسوزان را به خود معطوف کرده است و مقام معظم رهبري نيز چندي است رهنمودها و هشدارهاي برجستهاي را در اين باره ارائه فرمودهاند. درباره اين موضوع گفت و گويي با آيتا... اعرافي- عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي و برگزيده جايزه بينالمللي علوم انساني اسلامي- انجام شده است که بخش دوم و پاياني آن را ملاحظه ميکنيد.
در سال 1335 جمعيت ايران حدود نوزده ميليون بوده است و سي سال بعد، در سال 1365 به پنجاه ميليون رسيد؛ برآورد متخصصان اين بود که سرعت رشد جمعيت بعد از انقلاب اسلامي بسيار زياد شده و هر بيست سال جمعيت دو برابر ميشود. ازاينرو، سياستهاي کاهش جمعيت را اِعمال کردند. پس از دو سال سياستهاي کنترلي، رشد جمعيت به کمتر از 5/1 درصد رسيد؛ يعني پنجاه درصد افت جمعيت داشتيم. به باور کارشناسان، اگر 40 درصد جمعيت زير پانزده سال باشند، جمعيت آن کشور جوان است. در سال 1388 نرخ جمعيت جوان ما به 25 درصد رسيد؛ يعني پس از 23 سال، جمعيت ما از 45 درصد به 25 درصد رسيد. پيشبيني ميشود با اين روند، پس از 23 سال ديگر، يعني در سال 1411، جمعيت جوان کشور به صفر برسد. پرسش اين است که در جامعه اسلامي، جمعيت چه تأثيري در پيشرفت آن دارد؟ آيا جمعيت بيشتر باعث افزايش قدرت سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي ميشود يا جمعيت کمتر و مرفهتر چنين نقشي را ايفا ميکند؟
هم در منطق مادي و هم در منطق معنوي، جمعيت بهطور ذاتي مظهر قدرت و پيشرفت است؛ البته نه بهشکل علت تامه، بلکه به شکل اقتضا؛ يعني ذات جمعيت، قدرت اجتماعي و سياسي توليد ميکند و اگر بهدرستي هدايت شود، ميتواند قدرت اقتصادي نيز ايجاد کند. بنابراين، نميتوان گفت کثرت جمعيت موجب عقبماندگي ميشود؛ زيرا ذات جمعيت ميتواند موجب پيشرفت شود؛ بدينمعنا که در جمعيت بيشتر، احتمال افزايش تعداد تيزهوشان نيز بيشتر است. پس در منطق اسلام، ذات جمعيت، هم خير است و هم ميتواند منشأ قدرت، پيشرفت و تعالي شود؛ ولي اين اقتضاست؛ يعني مقابل عليت تامه است و لزوماً بدينمعنا نيست که حتماً اينچنين شود. بههرحال، به نظر ميآيد کثرت جمعيت، سرمايهاي براي توليد قدرت اقتصادي، اجتماعي و سياسي است.
ولي چهبسا عواملي مانع رسيدن به اين هدف باشند؛ مانند اينکه سياستگذاران و برنامهريزان در زيرساختها و تصميمگيريها مشکل داشته باشند يا کمبودهاي مقطعي وجود داشته باشد که نتوانند آنها را برطرف سازند. اين نکته را بايد بهمنزله يک مبنا بپذيريم. دراينصورت، بايد به همان مبناي احکام اسلامي بازگرديم. اسلام ميگويد اگر در شرايطي جمعيت منشأ عقبماندگي شود، ازآنروست که ضعف و مشکلي در کار شما وجود دارد؛ يعني بايد اين ضعف را برطرف سازيد، نه اينکه جمعيت را کاهش دهيد؛ اما اگر کارشناسان ميگويند نميتوانيم در اين بازه زماني براي مثال سال 1367 مشکلات را حل کنيم، دراينصورت ميتوانيم جلوي رشد جمعيت را بگيريم تا دچار عقبماندگي نشويم؛ ولي هرگاه توانستيم بر مشکلات فايق آييم، بايد برنامهريزي کنيم تا ضريب رشد جمعيت افزايش يابد.
نکته ديگر اين است که سبک زندگي غربي و اسلامي باهم تفاوت دارد. در سبک زندگي غربي، اصل، رفاه و آسايش است؛ درحاليکه در سبک زندگي اسلامي، گرچه آسايش و رفاه خوب است، اصل نيست. ازاينرو، بايد يک سبک متوسطي از زندگي را در نظر بگيريم و براساس آن جمعيت را کم يا زياد کنيم؛ نه يک رفاه حداکثري که ناظر بر سبک زندگي غربي است. پس در تنظيم شاخصها بايد به اين نکته مهم توجه کنيم.
برخي از متفکران ميپندارند مشکلات اقتصادي ما ناشي از مشکل جمعيتي است؛
يعني جمعيت زياد باعث شده است تا اين مشکلات اقتصادي در کشور به وجود آيد. ازسويديگر، عدهاي بر اين باورند که ساختارهاي اقتصادي ما نارسا و مشکلزاست و اين مسأله به جمعيت ارتباطي ندارد. به نظر شما، آيا منشأ مشکلات اقتصادي ما به جمعيت بازميگردد يا علل ديگري دارد؟
بايد منصفانه به اين مسأله نگريست. يک موضوع اين است که کاهش جمعيت کشور ما به چه عواملي بازميگردد. در طي اين سالها، عوامل اقتصادي، فرهنگسازي، تغيير سبک زندگي و برخي از شرايط جهاني باعث کاهش جمعيت شده است. پس بايد همه اين عوامل را باهم در نظر بگيريم. اما امروزه مقام معظم رهبري، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و مسؤولان تأکيد دارند که در شرايط فعلي کاهش جمعيت براي کشور اين خطر را ايجاد ميکند که در چهل تا پنجاه سال آينده رشد جمعيت منفي شود و جمعيت جوان کشور کاهش يابد. در سال 1367 شرايط کاملاً ويژه بود و مجبور بوديم سياست کاهش جمعيت را در پيش بگيريم؛ اما امروزه در طرف ديگر طيف قرار گرفتهايم؛ يعني پيامدهاي اين وضعيت هشدار ميدهد که بايد خيلي سريع سياستها را تغيير دهيم.
مسأله ديگر اينکه، ما با ارائه انقلاب اسلامي، گفتمان جديدي را به نمايش گذاشتهايم. اين گفتمان در رقابت با گفتمانهاي ديگر قرار دارد. در اين رقابت، رشد جمعيتي 3/1 درصد به ما آسيب ميرساند؛ همانگونهکه خود غربيها گفتهاند. ازسويديگر، با توجه به ظرفيت فعلي کشور و پيشرفتهايي که داشتهايم، ميتوانيم زيرساختها را تا حدودي تغيير دهيم. الان يک نکتهاي که تصور اشتباهي از آن وجود دارد، اين است که سياستهاي ما در رشد جمعيتي از 1 تا 4/3 باشد. اين منطقي نيست، البته کسي الان چهار تا پنج درصد را رشد نميگويد. اگر ما رشد جمعيت را به 5/2 برسانيم، معقول خواهد بود و از مخاطرات آينده جلوگيري خواهد کرد. البته بايد به مسأله از ديد حاکميتي نيز توجه کرد، و درصورتيکه بخواهيم فراتر از آن را در نظر بگيريم، بايد همه جوانب آن را محاسبه کنيم.
آيا با وجود مشکلات اقتصادي موجود، ميتوانيم مسأله افزايش جمعيت را در بين مردم مطرح، و درباره آن فرهنگسازي کنيم؟
اگر اين کار را انجام ندهيم، در آينده با مشکلاتي جدي مواجه خواهيم بود. امروزه در جامعه ما مشکلات اقتصادي وجود دارد؛ ولي هميشه در برنامهريزيهاي کلان کشور بايد اهم و مهم کنيم و راهبرد کلان کشور را در نظر بگيريم. تغيير جمعيت از 3/1 درصد به بيش از 2درصد ضرورتي است که الزام فقهي به دنبال خود دارد، اما فراتر از آن، چنين الزامي ندارد.
برخي از کشورها که وسعت جغرافيايي زياد و جمعيت کمي دارند، براي حفظ کشورشان در برابر مهاجمان، از تکنولوژيهاي پيشرفته استفاده ميکنند؛ اما ما در دوران دفاع مقدس با جمعيت جوان زيادي که داشتيم، توانستيم درمقابل دشمن ايستادگي کنيم. آيا کثرت جمعيت در دفاع از سرزمين و حفظ و نگهداري آن اثرگذارتر است يا اينکه پيشرفتهاي تکنولوژيکي، نقش مهمتري ايفا ميکنند؟
بيشک در شرايط فعلي بايد رشد جمعيتمان را به بيش از 2 درصد برسانيم. به نظر من، هيچ تکنولوژياي نميتواند جاي جمعيت جوان و دانشمند را بگيرد. اين يک عامل اساسي براي افزايش قدرت اجتماعي و سياسي آينده کشور است؛ اما درباره اينکه براي حفظ کيان کشور و بهمنزله يک گفتمان جديد، بر فناوري بيشتر تکيه کنيم يا جمعيت، بايد هر دو را بهشکل متعادل در نظر بگيريم؛ يعني تا کمتر از دو درصد، هيچچيزي جاي جمعيت را نميگيرد. البته بايد فناوريهايمان را نيز تقويت کنيم؛ ولي اين عامل زماني اثرگذار است که در کنار آن جمعيتي جوان، خلاق و عالم وجود داشته باشد. اگر اين جمعيت جوان وجود نداشته باشد، آفات زيادي خواهد داشت. پس از اينکه جمعيت مطلوب تأمين شد، بايد به عوامل ديگر نيز توجه کنيم.
منبع : نشریه پرتوسخن شماره 704
نظرات شما عزیزان: